-
مهلت خواستن حضرت سید الشهداء علیه السّلام در شب عاشورا برای نماز و قرآن و دعا و استغفار
- از حضرت صادق علیه السلام روایت است که: تاسوعا روزی است که: حضرت امام حسین علیه السلام را با اصحابش محاصره کردند؛ و لشگریان شام اطراف او را گرفتند:و شترهای خود را در آنجا خوابانیدند، و پسر مرجانه،و عمربن سعد به فراوانی لشگر خود مسرور شدند. زیرا که حسین علیه السلام را ضعیف دیدند، و بیقین دانستند که: دیگر از اهل عراق کسی برای یاری او نمی آید، و او را مدد نمینماید. بِأبی الْمُستَضْعَفُ الْغَرِیبُ 1(پدرم به فدای غریبی که ستمگران او را ضعیف شمردند)
- عمربن سعد فریاد زد: سوار شوید، و نزدیک سراپرده حسین بروید. حضرت در جلوی خیمه خود سربر زانو نهاده، و در حالیکه به شمشیرش تکیه زده بود، چُرت مختصری او را گرفته بود که رسول خدا صلی اللَه علیه و آله وسلم را میبیند که: باو میگوید: إنّکَ صَائِرٌ (تَروُحُ _ خ ل) إلَینَا عَن قَریبٍ. 2حضرت زینب صدای حرکت لشگریان را شنید؛ و حضور امام حسین آمد و گفت: دشمن بما نزدیک شده است.
- امام حسین علیه السلام به برادرش: عَبَّاس گفت: ارْکَبْ – بّنَفْسِی أنْتَ – حَتَّی تَلْقَاهُمْ وَ أسْئالْهُمْ عَمَّا جَآءَهُمْ؟! وَ مَا الَّدِی یرِیدُونَ؟!
- (سوار شو – جانم بفدایت – و این سپاه را دیدار کن؛ و از آنها بپرس: چرا آمدهاید؟! و چه میخواهید؟!
- عباس سوار شد، و با بیست نفر سواره که در میان آنها زُهَیرُبْنُ الْقَین، وَ حَبِیبُ بْنُ مَظَاهِر بود به نزد آنها آمد؛ و مطلب را پرسید. گفتند: امر أمیر: عبید اللَه بن زیاد آمده است که: به شما بگوئیم: یا برحکم او تسلیم شوید؛ و یا با شما جنگ نمائیم!
- عباس برگشت، تا این پیغام را به برادرش بدهد – در اینحال همراهان عباس نزد سپاه ایستادند، و شروع به موعظه و أندرز نمودند. حبیب بن مظاهر به آنها گفت: قسم به خدا که:در فردای قیامت، شما که برخدا وارد میشوید؛ بد قومی خواهید بود که: ذریه و عترت، و أهل بیت پیغمبرش را کشته باشد! و نیز عبادت کنندگان این شهر را که شبها در سحرگاه به تهجد، قیام دارند؛ و ذکر خدا را بسیار مینمایند، بکشید!
- عزرة بن قیس باو گفت: تو تا آن مقداری که در توان داری، خودستائی میکنی! زُهَیر پاسخ را داد که: ای عزرَة!خداوند اورا ستوده، وهدایت نموده است. إی عزرَة! من ترا قسم میدهم بخداوند که: ازآنان نباشی که پرچم ضلالت را، در کشتن نفوس طاهره، یاری کنند!
- عزرَة گفت: ای زُهَیر تو در نزد ما از شیعیان أهل البیت محسوب نبودی؛ و بر غیر رأی و طریقه ایشان بودی!
- زُُهَیر گفت: أفَلَسْتَ تَسْتَدِلُّ بِمَوقِفِی هَذَا أنِّی مِنْهُمْ ( آیات تو از این موقفی که من فعلاً دارم؛ نمیتوانی پی ببری که من از ایشانم؟!)
- سوگند بخدا:من هیچوقت نامهای به سوی او ننوشتم،وقاصدی را به حضور او نفرستادیم، و هیچگاه وعده نصرت و یاریم را به وی نداده ام. ولیکن در بین راه با او برخورد کردم. و چون او را دیدم، به یاد رسول خدا، و مکانت و منزلت او، در نزد وی افتادم؛ و دانستم که:از دست دشمن بر سر او چه خواهد آمد؟ و رای من بر آن شد که: او را نصرت کنم، و از یاران و حزب او باشم. و جان خود را فدای جان او کنم، تا حق خدا، و حق رسولش را که شما ضایع نمودید؛ من حفظ کرده باشم!
- منبع
- ابيات حضرت سيد الشهداء عليه السّلام در شب عاشورا